وبلاگ میا وان

در وبلاگ شخصی میا وان می توانید مطالب متفاوت و جدیدی را که خودم ترجمه کرده ام به صورت فارسی بخوانید ^-^

وبلاگ میا وان

در وبلاگ شخصی میا وان می توانید مطالب متفاوت و جدیدی را که خودم ترجمه کرده ام به صورت فارسی بخوانید ^-^

آیا می توان ارزش های شخصی خود را ایجاد کرد؟

آیا ذهن فرد تعصب و لجبازی در حفره های دگم نهفته نیست؟ شود خوب، خالص، و نوع ، بله؟ با گذشت زمان ، من به طرز دردناکی اعتراف کردم که زیبایی یک حقه است. نیکولو ماکیاولی از این موضوع آگاه بود و در کتاب شاهزاده خود می نویسد: "مردها آنقدر ساده اند و تمایل زیادی به اطاعت از نیازهای فوری دارند که فریبکار هرگز قربانی فریب های خود نخواهد شد.
" به نظر من این کلمات برای بشریت کاملاً فدیه آور است. واقعیت امر به معروف و با فضیلت در برزخ فریب و خیانت است. ماکیاولیسمعمل غیرمعقول تکراری برای پیشبرد اهداف شخص است. نجات دهنده آنها عیسی ناصری از نظر انسانها ، آنها را مستعد داشتن خرد سنتی سنتی مسیحی و زیبایی آنها کرده و درک آنها را ناامید کرده است. رنه دکارت نیاز به تجدید نظر دارد. "من فکر می کنم ، بنابراین من هستم" باید "دین فکر می کند ، بنابراین من هستم" باشد.
 

 
دین آنچه را که خوب و بد است ترسیم می کند و ساختارهای جزمی احساسات ما را خفه کرده و قضاوت ما را کدر می کند. "یکی نباید به دیگری حسادت کند"؟ در واقع این یک جامعه روان رنجور است! اگر ما حیله گر بودیم ، آنچه می خواستیم متعلق به ما باشد. شعارهایی که با پتوی آرامش ما را در آغوش می گیرد این است: "من از دست دادم زیرا بیش از حد خوب ، پاک و مهربان بودم" ، این یک پارادوکسی کاملاً سرسام آور و قوی است که نمی توان به آن اعتماد کرد. با این حال ، این گواهی که اگر کسی برنده شود ، دیگری باخت ، بی توجه باقی می ماند. از آنجا که ما محصول دستاوردهای خود هستیم و نه مقصودمان ، بنابراین هر اصل یا پیش فرضی که تلاش ما را خنثی کند باید ریشه کن شود.

نیچه ، که شاید مورد مناقشه ترین و در عین حال زیرک ترین متفکر قرن نوزدهم باشد ، با استعانت بدنام خود ، خدا مرده ، زیرک بود ، زیرا این امر به ما در درک این هذیان مذهبی کمک می کند. درک کنید که بین خدا مرده است و خدا مرده است و ما او را کشته ایم.این یک بیان پیروزمندانه نبود. این پیشگویی از هرج و مرج بود که پس از مرگ خدا اتفاق می افتد ، زیرا جسد غربی بر الوهیت عیسی پیش بینی شده است. یعنی چه؟ بنابراین من حدس می زنم که چنین است: بنای مذهبی که جامعه را برای هزاره ها جهت گیری کرده است ، نمی تواند با یک حرکت گاه به گاه و بدون ضرب وشتم از بین برود ، زیرا مرگ خدا بدیهیات کلامی را که از زمان بسیار قدیم در حال تکثیر بوده اند ، بررسی می کند. نیچه در کتاب م Theثل دیوانه موارد زیر را می نویسد:

"دیوانه به میان آنها پرید و آنها را با چشمانش سوراخ کرد. خدا کجاست؟" او گریه کرد ؛ "من به تو خواهم گفت. ما او را کشته ایم - تو و من. همه ما قاتلان او هستیم. اما چگونه این کار را انجام دادیم؟ چگونه می توانستیم دریا را بنوشیم؟ چه کسی اسفنج را به ما داد تا کل افق؟ ما چه کار می کردیم وقتی این زمین را از خورشید آن جدا کردیم؟ اکنون کجا دارد حرکت می کند؟ کجا داریم حرکت می کنیم؟ دور از همه خورشیدها؟ آیا ما مداوم غرق نمی شویم؟ عقب ، پهلو ، رو به جلو ، از همه جهات؟ آیا هنوز وجود دارد بالا یا پایین؟ آیا ما گمراه نمی شویم ، مثل چیزی بی نهایت؟ " "

تبیین دستورالعمل اساسی الهیات ، بشری را از نظر اخلاقی پراکنده می کند ، زیرا اخلاق آنها از خدا گرفته شده است. فرد ممکن است هنگام فرو رفتن احساس خود را از بالا یا پایین از دست بدهد ، زیرا پستهایش با آن روبرو می شوند. نیچه در کتاب خود به این ترتیب زرتشت صحبت کرد ، Übermensch را معرفی کرد : حالتی فراتر از انسان ، که در آن آگاهی فرد تحت تأثیر قرار نمی گیرد تا بتواند مسیر خود را جعل کند. به راستی اصلاح کننده؛ دشوار است ، اما

در این ویدئو ، دکتر جوردن پیترسون به انتقاد فروید و یونگ از Übermensch اشاره می کند. یونگ رد کرد که کسی توانایی ایجاد ارزشهای خود را دارد ، که می تواند به مدل روان او نسبت داده شود. 3 قلمرو دارد: آگاهی ، ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی. قلمرو سوم خانه کهن الگوهای یونگی است که دسته های شناختی هستند و همه آنها را به اشتراک می گذارند. در این ویدئو ، دکتر پیترسون گفت: "شخصیت های موجود در شعور ما مستقل هستند" ، که با جستجو در درون ، می تواند تحریک ایجاد کند. در جنایت و مجازات داستایوسکی ، راسکولنیکف مظهر ایده نیچه ای است و یک دفاتر فروش و ظالمانه وحشی را به قتل می رساند ، زیرا اگر خدایی نباشد ، همه چیز مجاز است (برادران کارامازوف). کیرکگارد ، نیای اگزیستانسیالیسم ،جهش ایمان ، که به نظر من مغالطه منطقی است ، زیرا ایمان شخص به آخرت پیش شرط جهش او است. همانطور که او نوشت: "ایمان داشتن دقیقاً به معنای از دست دادن عقل است تا به دست آوردن خدا."

ایدئولوژی خردگرایانه Übermensch ، دقیقاً به دلیل رهایی از ایدئولوژی ها ، در طول تاریخ فاجعه بار بوده است. کمونیستهای اتحاد جماهیر شوروی ، آلمان نازی و کره شمالی توسط ارزشهای خود رهبری می شدند ، که ناگزیر موجب ظلم و ستم استبداد و قتل شد. فرضیه یونگی این است که برای رونمایی از پیدایش کهن الگوها ، باید زیرلایه روانشناختی پیش زبانی وی - که شامل نمادشناسی است که موجودی مرموز را برانگیخته است - کشف کرد ، که می تواند برای کشف ارزشهای وی بررسی شود. عمیق ترین درس از یونگ این است که فرد فقط از طریق رابطه مطلوبی که بین آگاه و ناخودآگاه روان وی وجود دارد ، ارزشهای او را کشف می کند ، که این امر زندگی آرام و حقیقت و آگاهی را تأیید می کند. بندرت می توان فی نفسه یک موجودیت قطعی شد.

س questionالی از خواننده من: آیا این آموزه های دینی بشریت را ناامید نکرده اند؟ آیا این آموزش ها ساختگی نیست؟ عیسی به دشمن عشق تو و خواهی همسایه عشق تو خودت به عنوان، همه از آن، با وجود بلند پروازی آنها، همیشه لکهدار تخیل انسانی و ادراک. گوسفندهای بی فکر نمی توانند مسیر یک چوپان را هدایت کنند. با این حال ، همانطور که نیچه می گوید: "فرد هنوز هم باید در خود هرج و مرج داشته باشد تا بتواند یک ستاره در حال رقص به دنیا آورد."
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد